سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و شنید که مردى از خارجیان شب بیدار است در نماز و خواندن قرآن ، فرمود : ] به یقین خفتن به که با دو دلى نماز گزاردن . [نهج البلاغه]

محصولات ویژه

لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :19
کل بازدید :552934
تعداد کل یاداشته ها : 561
103/2/13
3:11 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
حسین[7]
باسلام هدف این وبلاگ،گردآوری پیشنهادات تحلیلگران موفق بورس است.

-----
خبر مایه
------ -----
لوگوی دوستان
 

-----

راوى: سلیمان یکى از اصحاب امام رضا(ع)

 

حضرت رضا(علیه السلام) در بیرون شهر، باغى داشتند. گاه‏گاهى براى استراحت به باغ مى‏ رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکى هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته مى‏شد و صداهایى گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش مى‏رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزى مى ‏گفت.

امام علیه السلام حرکت کردند و رو به من فرمودند: « سلیمان!... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمى به جوجه‏هایش حمله کرده است. زودباش به آن‏ها کمک کن!. .
.
با شنیدن حرف امام ـ در حالى که تعجب کرده بودم ـ بلند شدم و چوب بلندى را بر داشتم . آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله‏هاى لب ایوان برخورد کرد و چیزى نمانده بود که پرت شوم...
با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه مى ‏گوید؟»

 

امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافى نیست؟!»